سید مسیح نصر الله ::
دوشنبه 86/3/7 ساعت 4:51 عصر
سوت قطار ریل شما می روی چه بد
بانو دلم برای شما تنگ می شود
خورشید پشت ابر چرا گریه می کنی
این گریه های ما که بجایی نمی رسد
تقدیر ماست این که تو آزاد می روی
ما هم اسیر عشق تو باشیم تا ابد
اصلا چرا جدایی و اصلا چرا فراق
یک جای این معادله ها لنگ می زند
آن روز اولی که خدا عهد می گرفت
حرفی که از جدایی من از شما نزد
با وعده شما که مرا راند از بهشت .............
ساز خدا مخالف قولش نمی زند
بانو ببین چقدر عزیزی که آسمان
هر جا روی به میل شما رنگ می شود
رسم طبیعت است درست است یا غلط ؟!!
طاووس با کبوتر چاهی نمی پرد
این قصه را برای تو کوتاه می کنم
بعد از تو عمر من به درازا نمی کشد
سوت قطار ریل و بانو که مانده است
دستی بساط شعر مرا جمع می کند
محمد حسین نعمتی
نوشته های دیگران()